Sunday, August 05, 2007

نوكرتونم ، مثل مرد ميميرم »




آنان كه تداومشان را دردارو دشنه
ودرصورت نوميد و درهم شكسته آويخته گان به دارجستجو مي كردند
امروزدرتلاءلو غرور و عظمت شادابي چهره ات, به خاك افتادند.
آونگ جسم خاكي تو, با ارمغاني از جسارت يك نسل به خون نشسته
آهنگ ختم انديشه دارو دشنه مي نواخت.
وچه زيبا ناميدت مادر كه زيبنده تو بود ( حسين)
پايداري غرور انگيزت معلم صحنه بود
وچه سر فرازانه
كه انبوه خم شدگان زير يوغ اختناق عمامه
به ديدار بلنداي اين سرو ايستاده، قامت راست كردند
هراس از دلهاشان گريخت و با تو همصدا شدند
امواج لبخند تو لبهاي فروبسته را به اعتراض گشود