Wednesday, August 31, 2005

آخر شاهنامه.

ما فاتحان قلعه های فخر تاريخيم.شاهدانِ شهرهایِ شوکتِ هر قرن ما،يادگار عصمت غمگينِ اعصاريم ما،راويانِ

قصه های شاد و شيرينيم، ما،فاتحان شهرهای رفته بر باديم با صدايی ناتوانتر زان که بيرون آيد از سينه راويان قصه های رفته از ياديم.

Tuesday, August 30, 2005

سپيده دم رهايی

.تو گويی در دياری فراموش شده زنده به گورند.يک سکوت قبرستانی همه جا حاکم و مردمان خاموش و نا اميد و افسرده تنها برای زنده ماندن در هم ميلولند.ما را چه شده است؟چگونه است که تن به اين تقدير سياه سپرده ايم؟اين جادوی قرون،اين طلسم پليد افسانه ها همهً ما را به بند کشيده است.اين کابوس را پايانی نيست که اينچنين ما خواب زدگان را زمينگير و بی سکون نموده است؟!ما را بيداری و برخاستن ميبايست که صبح روشن پايان اين شب ظلمانی ست.به خودآييم و چشم گشاييم،برخيزيم،گام برداريم،فرياد بزنيم و چون سيلی خروشان بنيادهای پوسيده ملايان را درهم بکوبيم.وطن آريايی را رها سازيم.ای توده های منفعل و خسته و ناراضی:تا کی بايد شاهد پژمردن گلهای اين بوستان آفت زده بود؟نسرين و نسترن ،سميرا و کيميا،غزل و مينا،فريده و زهرا،پونه و روًيا ها در اين خشکسال بی نشاط به خزان زودرس رسيده اند.کدامين آيه شيطانی ما را افسون و از خود تهی کرده است؟عشق و اميد را در روح های مرده خود زنده کنيم.آتش شور و خشم بر افروزيم،پرچم عصيان را کاوه وار بر افرازيم ،اين ضحاک مار به دوش تشنه خون و مغز و فکر جوانان ايران زمين است.به پا خيزيم و طومار اين سياه پوشان کج انديش را در هم بپيچيم.گلخنده های دختران نيلوفری ايران در دل اين مرداب ماتم وشيون وسياهی طنين انداز است که نويد روزهايی ديگرگون را ميدهند.آری،فردای رهايی

Tuesday, August 23, 2005

.قتل عام ۶۷ ،جنايتی بر عليه بشريت.

هزاران زندانی سياسی که عموماً مدتهای طولانی در سياهجالهای رژيم اسير بودند و تعدادی هم دوران محکوميت خود را تمام ولی رژيم از آزادی انها امتناع ميکرد در سکوت کامل دنيای خارج و با بيرحمی مظلومانه و قهرمانانه شهيد شدند.جمعی از صادق ترين و پاک ترين جوانان کشور از تمام احزاب و سازمان های سياسی،مجاهد وکمونيست و دمکرات وآزاديخواه،در زندانهای حکومت شيطان در گولاک اسلامی در کمون و برابری با مقاومتی دليرانه در مقابل اژدهای سياه مبارزه ميکردند.ملايان به خوبی ميدانستند که اين مردان و زنان شکنجه ديده و با ايمان هيچگاه تسليم اين سرنوشت تحميلی ساخته دست مشتی جاهل و متعصب و زورگو نخواهند شد.سياست ملايان در زندانها را ميتوان نمونه ای کامل از نحوه تفکر و عمل انان دانست که در ابعادی وسيع به شکلی سيستماتيک و خشونت بار در سطح کشور اجرا ميشد.در طی دهه ۶۰ و حاکم شدن جو رعب و وحشت در جامعه و تسلط اخوندهای مرتجع بر تمام شیًون زندگی مردم هزاران انسان ايرانی_زن و مرد،پير و جوان ،دانشجو و داش اموز،کارگر و معلم،از مردم عادی تا رهبران احزاب_تحت شديدترين فشارهای روحی و جسمی با برنامه های تواب سازی ملايان در زندانها مخالفت و با توان انقلابی مقاومت ميکردند:به شکل انفرادی و جمعی شکنجه ميشدند،شلاق ميخوردند،در قفس های قيامت ماهها چمباته ميزدند،در سلولهای انفرادی فراموش ميشدند،در زير ضربات کابل و باتوم مدهوش ميشدند،گرسنگی و تشنگی ميکشيدند،از تنفس هوای ازاد محروم ميشدند اما حاضر نبودندحتی به زور سرنيزه وطناب دار آ يه های شيطانی ملايان را بر زبان اورند.به صليب کشيده ميشدند و خود اگاه بودند که در برابر يک گروه اهريمنی و ادمکش بايستی ايستادگی کنند،چشم بند بر چشم داشتند ولی فراتر از افقها را ميديدند،در بند بودند ولی رهايی انسانها از تمام بندها را می خواستند،با هم دوست و همرزم و هم سنگر و هم پيمان بودند،با هم برادرانه و در برابری کامل زندگی می کردند،انان نخبگان فکری و از آزاده ترين جوانان اين مرز و بوم اريايی بودند،انان حاضر به خيانت به آرمان های مقدسشان نميشدند،ايده آل انان محو ظلم وستم و نا برابری در جهان بود،سلاحشان قلم بود و انديشه ،انها رهروان حسين وچه گوارا بودند.برای زندانی محروميت از ازادی بزرگترين نوع ستم بر انسان است:او دنيايی را آزاد می خواست،ميخواست بر کوهستانها آتش افروزد،ديوارها را فروريزد.او در سوگ سياوش گريسته،در مرگ غم انگيز سهراب شيون نموده،از قتل ناجوانمردانه رستم به خشم امده،از قيام مزدک طناب دار را به خاطر سپرده،شهربانو را در اسارت ديده،در مسلخ گاه بابک فرياد کشيده،و با شهيد راه قلم صور اسرافيل پيمان بسته،در تپه های اوين اوای ازادی سروده،از حنيف پاک و احمد و بيژن و مسعود وروزبه و گلسرخی و اشرف و خيابانی و سلطانپور فواد و شوان درس مبارزه و شهادت را آموخته و اکنون خود مرگ سرخ را بر زندگی ذلت بار ترجيح داده است.آری؛اين چنين بود که رفيقان و همرزمان به دست ملايان دژخيم و خونريز غريبانه بر طناب دار بوسه زدند.۰ ۳هزار زندانی سياسی در تابستان ۶۷ به دستور شخص خمينی جلاد و با همکاری سران فعلی رژيم دسته جمعی کشتار شدند و ملايان به خيال ناپاک خويش خود را از معضل زندانی سياسی اسوده ساختند.اين سند روشن و انکار ناپذيری از بيرحمی و خشونت و اهريمنی بودن اين رژيم وحشی ضد انسانی است که هرگز نبايد فراموش شود ودير يا زود ملايان بايد پاسخگوی ان باشند.

Tuesday, August 09, 2005

ملايان و استراتژی برخورد

.روی کار اوردن احمدی نژاد گروگانگير سابق،از عوامل کشتار زندانيان سياسی در سال ۶۷ و مسيول ترور مخالفان در خارج از کشور بويژه دکتر قاسملو و يارانش نشان از تصميم ملايان به مقابله در رابطه با چالشهای داخلی وخارجی ميياشد که اين روزها موارد عينی ان بخوبی مشاهده ميشود:سرکوب و کشتار مردم کرد و رفتار بی رحمانه با اکبر گنجی و از سرگيری بخشی از فعاليت های هسته ای .ملايان دستيابی به سلاح هسته ای را تنها ضامن بقاء خود ميدانند و در اين راه هزينه های سنگين مادی بر ملت ما تحميل کرده و ميروند تا منافع ملی و تماميت ارضی کشور را نيز به مخاطره جدی اندازند.تحليل انان بر اين پايه استوار است که جهان غرب بويژه امريکا ناتوان از برخورد جدی و قاطع در برابر شان ميباشد.انها از قبل نقشه بازکردن يک جبهه گسترده از سرحد پاکستان تا مرزهای لبنان را با همکاری گروههای تروريستی همچون القاعده را کشيده اند،استفاده از توان تروريستی حزب الله و حماس و ديگر عوامل رژيم در به اشوب کشاندن منطقه و ناامنی در جهان را طرح کرده اند،قطع صدور نفت و پيامدهای ان بر اقتصاد جهان را در نظر گرفته اند،با دخالتهای مستقيم و پنهانی و اشکار بر گرفتاری امريکا در عراق و افغانستان افزوده اند،در صحنه داخلی با حاکم نمودن فضای امنيتی و ايجاد خفقان و ارعاب سعی در نظامی کردن جامعه و در صورت لزوم اعلام حالت فوق العاده دارند.همه اينها نشان ميدهد که ملايان به خوبی ميدانند که عمرشان به سرامده وتنها راه برای ادامه حيات نامشروع خود هزينه نمودن امنيت و ثبات و يکپارچگی ميهن ماست.انها شمشير را از روبسته اند.مسلماّ تغيير رژيم کليد حل همه مشکلات است.تمام جهان بايد در قبال رژيم و تلاش ان برای ساخت سلاح اتمی قاطعانه وارد عمل شوند و بهترين راه ارجاع پرونده به شورای امنيت برای انجام اقدامات لازم است.فشارهای جهانی بر رژيم در زمينه نقض حقوق بشر و حمايت از تروريسم بايد جدی تر و قاطعانه تر ادامه يابد.از طرف ديگر اين مردم ايران هستند که بايد بدانند هر روز که از عمر اين حکومت ميگذرد هزينه ها سنگين تر و جبران ناپذيرتر خواهد شد و بايستی حرکت های عملی خود را با الگو قرار دادن قيام کردستان اغاز کنند.اين رژيم در برابر جنين حرکتی از درون چون طالبان يک شبه فروخواهد ريخت و اين کابوس قرن محو خواهد شد.

کردستان،پيشمرگ ازادی ايران.

کردستان سنگر مقاومت در برابر اژدهای سياه اينک در اتش و خون و عصيان است.در شرايط کنونی در جو استبداد و ارعاب و سرکوب و در فضای انفعال حاکم بر بخش وسيعی از جامعه، مردم کرد قيامی را بر اساس نافرمانی مدنی ومقاومت خيابانی برای احقاق حقوق تاريخی خود اغاز کرده اند.رژيم جنايتکار، کردستان را به پادگان نظامی تبديل نموده و از هچ جنايتی برای خاموش کردن اين قيام دريغ نميکند.مسيوليت تمام نيروهای انقلابی و ازاديخواه است که با اين قيام اعلام همبستگی نمايند.اين شورش ميتواند همچنان شعله ور بماند و توده های خاموش و ناراضی ايرانی را به سوی يک عصيان که حکومت شیطا ن را براندازد رهنمون باشد.اين يک مقاومت مشروع است و جا دارد احزب سياسی کرد فعالانه در اين مقطع وارد عمل شوند و بدون توجه به برخی محدوديت های تحميلی از ملت خود با توسل به هر شيوه ممکن حفاظت کنند.اين حق طبيعی و مشروع هر کسی است که از جان و مال وناموس و خاک خود در برابر تجاوز دشمن بيرحم و اشغالگر دفاع
نمايد.جنبش تاريخی و حق طلبانه ملت کرد وارد دور جديدی از مبارزه خود ميشود.موقعيت جغرافيای سياسی خاص و تحولات مهم منطقه و پتانسيل قوی مبارزاتی ملت کرد ميتواند کردستان را به سنگر ازادی ايران تبديل کند.

Monday, August 08, 2005

The end of a nightmare and beginning of iranian renaissance

The middle ages were a dreadful exprience of religious dictatorship that resulted in era of enlightenment and advent of human power in use of thought,reason and science.But today,in the time of man freedom and peoples democracies we witness again recurrence of that black age in our society.The Mullahs by misuse of religious historical minds of our nation and by applying of propagandistics methods built a cruel theocracy and another time the clergies pastorized the immature and obedient masses.Without doubt,such an exprience,however costly and tragic produced gradually the bed for appearing of an iranian renaissance.Mullah's function drew such a rough and inhuman picture of religion and God for us that our duty was clear toward the religion forever and today ,a silent but poweful and modernist movement is forming and is going to be an end to this nightmare and be outset to arrive in a new world.For the first time the religious forces took possession of power and religion and its efficiency was experimented in managing of a country.Now,we witness its results that only could be described as a catastrophe.This period in evolutionary trend of history is starting point for iranian human to control its destiny apart from the metaphysics.İn this new process unsolved conflicts and permanent contradictions such as:security and democracy,religion and state,tradition and modernism,individual freedoms and divine destiny will be solved in the course of an objective exprience.This old system will be collapsed and a new order will be formed on basis of essentials and principles of democracy,establishment of law,individual freedom and independence and convergency with the today's world.İt is unavoidable process and is history predestination.