Saturday, December 30, 2006

مرگ انسانيت

.من که از پژمردن يک شاخه گل از نگاه ساکت يک کودک بيمار حتی قاتلی بردار اشک در چشمان و بغضم در گلوست مرگ او را از کجا باور کنم؟گفتگو از مرگ انسانيت است!

Sunday, November 19, 2006

دشمن

ناظم حكمت

براى تو
در هر معبر
كمينگاهى ازخشم
بنا كرده ايم
براى تو.
درآسمان
در حدقه ى چشمهاىابر
صاعقة ى سوزان به نگهبانى است
درآسمان
و دراعماق خا ك
خون كشتگانمان
وروياروى تو
ما(مردم) ايستاده ايم،
گريزگاهى براى تو نيست.
اينك!
موكب قهار مرگ ،
در كرانه هاى خروشان،
چون كفشى بى پاى است مرگ!
و چون لباسى است مرگ كه كسى در آن نيست!،
اينك موكب قهار مرگ!
تا با انگشتر بى نگين اش
كه بر انگشتى نيست
بى دست تقه بردرهاتان زند
تا بى كه دهانى
يا زبانى
يا گلوئى
آواز بخواند.
گوش كن
صداى قدمهايش را
و خش خش جامه اش را
خموشانه
اما چون درختى در باد

Wednesday, November 15, 2006

درخواستِ کمک از ايران برای تثبيت وضعيت بحرانی عراق مسخره،مضحک و حاکی از حماقت صرف ارايه دهندگان آن است.گويا فراموش کرده اند تهديدهای رفسنجانی و ديگر ملاهای مکار را که عراق را به باتلاق آمريکايی ها تبديل خواهند کرد.

Monday, October 16, 2006

باز مي‌آيم»




«در شهر من
از اين در بسته دگر سواري عبور نكرد .
و هيچ دري جز در به اتاق شكنجه باز نشد
و پنجره راهي به سوي نور نداشت
مگر به سوي ميدان تير
از آن فرشته‌اي(1) كه در ماه مي‌ديدند
جز ابليسي نصيب سرزمين من نشد
و اين بيغوله كه خانه ناميده اند آنرا
در باغچه اش به جز خار و گور خواهر و برادرم(2) باقي نماند
و آب حوض زيباي خانه‌مان
جز خوناب تن عاشقان نبود
و ماهيان حوضش جز زالوان

فرشتة در ماه
نفسش
جز رودي از گرباد سياهي نبود
و هر راه كه او مي‌نمود
جز به دوزخ ره نبرد

اين زندگي كه او گفت
جز سيه روزي نبود
در اين خرابه كه او ساخت
هيچ« انساني» زندگي نكرد
لوليدو خود نبود

در شهر مرده ما
صورتكهاي آدمكها
لبخند صورتكها
جز به ريا نبود
و در ميدانهاي شهرمان
بجاي فواره های سركش رقصان
و عبور شاد کودکان
جز تخت تغزير و جز چوبه دار نبود

خانه ام ويران شد
از پای بست ويران
در شهر خوب من
آباديش کنون
تنها براي مردار كردن است و بس
وگورستانش بهترين قسمت شهر
آزاد مي خواهمش آنرا , آزاد
تا دوباره بنا كنم
در ميان خرابه‌ها
خانة ام را

آتش زنم
تمامي كاخ دژخيم را
باشعلة سركش عشق
با دست خشم بسوزانم
سراپرده جهل را
همه صورتكها .
همه نقش هارا
و با دست بزرگ خويش
كه دست تمامي انسانها ست
و نه آدمكها
باز آورم دوباره به دلها
نام بلند عشق را
و بگشايم پنجره را
و پر كنم از هواي آزادي سينه را
به دست گيرم دست همسايه را
باز مي آيم
تا بسازم شهرم را
خانه ام را
وطنم را
باز مي آيم, باز مي آيم

Friday, August 11, 2006

MULLAHS FATE IN LEBANON

I hope that oneday the free world come to this point that it is a bunch of terrorist Mullahs in Iran that is main causer of all troubles in the Middle East and also in the world.We have not to forget that who kidnapped and murdered William kasi,who exploded American embassy and Marine site in LEBONAN.I know and feel with all my entity what these murderer Mullahs have done during the last decades in my burned homeland,IRAN.This criminal group is the main supporter of terrorism,active enemy of peace and stability in the region and now trying to make fire for their plan in making the nuclear weapon as soon as possible.Yes,i never forget the crimes of mullahs ,especially massacre of political prisoners and hope that the free world also take in mind that till this satanic regime is in power the world never will see the peace and prosperity.They have borned with crisis and will continue with crisis.There is no need to search for documents,mullahs "actions and sayings in this period of history is a valid evidence of their dirthy evil.It is a world war between good and evil camps and surely.Iranian people are by the side of goods and warmly press any hand that comes towards us for help.The Lebonan is a field of this destiny-making war and we have to decide and act commonly as fighters of freedom and humanity.

Thursday, April 20, 2006

سال سگ, ابراهیم نبوی

اهل ایرانم من
و طبیعی است که در خارج ایران باشم
روزگارم بد نیست
مدتی پیش کمی بهتر بود
لقمه نانی دارم
که قرار است همان لقمه نان را بدهم با احساس
به فلسطین و حماس

من کمی خوشحالم
غالبا اینطوری است
بخصوص اینکه قرار است که سال جاری
سال سگ باشد و ما نیز فراری از آن

سال سابق هم از سوی دگر
سال سگ بود
چه سال خوبی!

من در این سال سگی را دیدم
که به جای آهو
سوی مشهد می رفت
او سگی بود مودب و تمیز
نه چو سگ های دگر دندان تیز
سگ آرامی بود
او نجس پاکی را باور داشت
و غنی سازی را می فهمید
او توجه می کرد که جلوی عکاس
سر خود را به زمین بگذارد با احساس
بعدها شایع شد
که سگ قصه ما کلاش است
و غذايش آش است

من هواپیمایی دیدم در سال سگی
که فرو افتاد با صد عکاس
چه هواپیمای بی نقصی!
گفته شد رادارش کج شده است
و قرار است که در سالی بعد
همزمان با همه چیز
جهتش راست شود
عقربک هايش اما چپ می ماند

من در این سال سگی
مرد خوش تیپی را دیدم با چشم خودم
کور شد چشم من از دیدن او
بسکه او خوشگل بود
همه گفتند که این زیبارو
پرزیدنت جدید شماست
من که از خوشحالی دق کردم
همه گفتند که محمود عزیز
تا دو سال دیگر
یا خودش غایب خواهد شد
یا که آقا را ظاهر خواهد کرد

من رئیسی دیدم
که گلستان را می گفت گلستان چای است
معتقد بود که تاریخ همان فیزیک است
معتقد بود که آزادی یک زاویه قائمه است
سیصد و شصت و یا صد و هشتاد درجه
معتقد بود هنرمند غنی سازی باید بشود
تا شکوفا گردد
- یا شکوفه بزند-
معتقد بود پزشکان باید
سانتريفوژ بگيرند به دست
و به جای والیوم
اورانیوم بدهند

سال سگ سال پر احساسی بود
که همان زيبارو عاشق زر زر شد
- کار او زربافی – -
- مثل یک دختر همسایه که چسب
می شود
می چسبد
قصه عشق زری و زيیا همه جا پر شده بود
- بگذاریم که احساس زری نیز هوایی بخورد

من وزیری دیدم
که انشتین جلوش کم آورد
او تمام جدول های عالم را
ضرب در دو می کرد
حاصلش را از ده کم می کرد
و به اندازه تنهائی هر دانشگاه
حجت الاسلامی لازم داشت

من قطاری دیدم پر استاد
که سوی قم و نطنز عازم بود
و هواپیمایی دیدم که فقیهان را می برد
به رم یا پاریس

من در این سال سگی
گربه ایران را دیدم
- که هراسان شده بود-
و به جای گریه خندیدم
یاد آن تام و جری افتادم

گاه باید خندید
گاه باید گرئید
گاه باید لب جو
مشتی آب خنک برداشت و
به ديوار جهان پسال سگ بر همگان میمون بااشيد
و به ديوار نوشت:


د

Tuesday, April 18, 2006

safaraii baraye jang

jangi bozorg va tarikhi dar rah ast.ama afsus ke tavane sangini baraye mihan khahad dasht,zaheran entekhabi nadarim.az yek taraf molayan ba laf va gazaf az atom miguyand va khod ra amade barkhord nezami va az on taraf amerika va motahedanash az lezum eqdam ajel miguyand.jang dar rah ast.sterateji jangi amerika bar hamlaye pishgirane ostavar ast,dar moured iran:1.hamleye sangin mushaki va havaii ,estefade az bombhaye sangarkub ke qader be nefuz dar darune sangarhaye botuni va zirzaminist.qodrat takhrib balast,bekargiri salahhaye taktiki hasteii ham mohtamalst,viraniye gostarde va nabudi ani va avareze vahshatnake radioaktive dar meqyase vasi,peyade kardane niruhaye vije dar savahel khalije fars va eshgale navahiye jonubi az jomle tangeye hormoz,nofuz dar manateqe marzi va estefade az niruhaye bumi va mahali baraye dargiri hame janebe ba akhondha ke kordestan va baluchestan va khuzestan va azarbayejan ra shamel mishavad.bombarane tulani modat va bivaghfe ham made nazar ast,tahrim kamel az nou araq ham emkanpazir ast,be har hal ruzhaye sakhti dar pish darim,afganestan va araq ra didim,va hal in sarxamine pake ahuraii dar maraze tahajom kharejist,ama yek taraf molaha hastand ke moured nefrat va amel asli badbakhti va masayeb ma mibashand va ma khahane nabudi onha hastim,in jang beyn akhondha va amerikast.melate iran khahan hich jangi nist vali bar ma tahmil mishavad.2.estratejiye jangi molayan:az nazare nezami qabliyate moqabele ba hamle ra be toure moaser nadarand.marakeze nezami va mushaki dar saate avaleye hamle tavasote amerika nabud mishavad.estefade az tavane terroristi dar sathe mantaqe va jahan ba bekargiriye goruhaii hamchon hezbolah va jahade eslami va digar avamel khod dar khavaremiane bevije dar araq va lobnan va felestin,dar kol molayan dar sadade ijade yek jebhaye gostarde az marzhaye shamali pakestan ta savahele maditarane hastand,etehad va alqayede dar barname onhast,bastane tange hormoz ke amerika pishdasti khahad kard,omid molayan in ast ke hamle baid va agar ham vaqaii bashad mahdud khahad bud,;eshtebahe mahz,!jang ejtenabnapazir va dar rah ast,khod ra amade konid,avalin eqdame akhondha sarkube dakheli va qaloqame mokhalefin ast,omre anan tamam va sheytanha dar atash khashme iran va jahan khahand sukht.

Tuesday, April 11, 2006

NO SANCTION.NO NEGOTIATION.ONLY ATTACK

NOW,IT IS THE TIME TO CONSIDER OUR SITUATION;I THINK THAT ONLY SOLUTION TO THIS CANCEROUS GLAND OF MULLAH IS INTERNATIONAL INTERVENTION.SANCTION IS NOT AN EFFECTIVE WEAPON TO PERSUADE MOLLAHS OR MAKE A CHANGE.THEY CAN PASS IT SUCH IRAQ AND STAY IN POWER.ONLY PUT MORE PRESSURE ON THE UNFORTUNATE MASSES.AMERICA ,IF IS A FRIEND OF IRANIAN SHOULD NOT ATTACK NUCLEAR SITES BUT MUST ATTACK DIRECTLY THE POWER BASES OF MULLAHS IN A RELENTLESS MANNER AND DESTROY THE MILITARY AND POLITICAL CENTERES.THEY CAN ALSO HELP IRANIAN DISSIDENTS TO MAKE A GREAT COALITION AND GIVE HOPE TO THIS DESPRATE NATION THAT AFTER MOLLAHS THERE WOULD NOT BE ANOTHER IRAQ!INTERNATIONAL SOCIETY COULD DO MORE IF IS READY TO CHANGE ITS POLICIES.PLEASE CUT YOUR RELATIONS WITH THIS TERRORIST GROUP.I KNOW YOU HAVE TO LOSE YOUR MOST EASY INTERESTS,BUT IF YOU ARE HONEST THINK A LITTLE ABOUT A NATION.NUCEAR SITES ARE OUR NATIONAL RESOURCES.WE NEED THEM.OUR COMMON ENEMY IS MOLLAHS.COME AND GIVE YOUR HAND TO CHANGE THIS REGIME.THIS IS ONLY WAY TO GET RID OF THIS EVILS.I KNOW WHAT A THREAT THEY WILL BE IF GET ATOMIC BOMB BUT YOU ARE SLOW AND MOLLAHS WANT TO KILL TIME.I HAVE NOT ANY HOPE TO AN INTERNAL MOVEMENT.BUT ALL OF US ARE LOOKING TO OUTSIDE AND ESPETIALLY TO UNITED STATES.OH !IT IS A GREAT SHAME!WE ARE WEAK AND DISAPPOINTED,PLEASE UNCLE SAM COME AND SAVE US.?!YES MY FELLOW COUNTRYMEN IT IS A A BLACK PERIOD OF OUR HISTORY.

Tuesday, January 17, 2006

ای دیار روشنم، شد تیره چون شب روزگارت - غزلی تازه از سیمین بهبهانی:

ای دیار روشنم، شد تیره چون شب روزگارت/کو چراغی جز تنم کاتش زنم در شام تارت///ماه کو، خورشید کو؟ ناهید چنگی نیست پیدا!/چشم روشن کو که فانوسش کنم در رهگذارت///آبرویت را چه پیش آمد که این‌بی‌آبرویان/می گشایند آب در گنجینه‌های افتخارت///شیرزن شیرش حرام کام نامردان کودن/کز بلاشان نیست ایمن گور مردان دیارت///می فروشند آنچه داری: کوه ساکن، رود جاری/می ربایند آهوان خانگی را از کنارت///گنج‌های سر به مهرت رهزنان را شد غنیمت/درج عصمت مانده‌بی‌دردانگان ماهوارت///شب که بر بالین نهم سر، آتش انگیزم ز بستر/با گداز سوز و ساز مادران داغدارت///در غم یاران بندی، آهوی سر در کمندم/بند بگشا- ای خدا- تا شکر بگذارد شکارت///مدعی را گو چه سازی مهر از گل در نمازت/سجده بر مسکوک زر پر سودتر آید به کارت///این زن ای من- بر کمر دستی بزن، بر خیز از جا/ جان به کف داری همین بس بهره از دار و ندارت.

Wednesday, January 11, 2006

Results of this crisis

Mullahs have been generated and are generators of crisis and condemned to destruction in crisis.This criminal group challenge the international willpower,they try to create a new crisis in form of their nuclear plans,certainly they will be annihilated in this self-made crisis.Unfortunately,our country will sustain a heavy losses.The masses are silent,indifferent,nerveless and neutral,in this condition the others will decide our fate.

ملايان زاييده و زاينده بحران و محکوم به نابودی در بحران

اين گروه جنايتکار اراده جامعه جهانی را به چالش ميگيرند،آنها تلاش دارند تا يک بحران جديد در قالب طرح هسته ای خود ايجاد نمايند،محققاّ در اين آتش خودافروخته خواهند سوخت،امّا کشور هزينه سنگينی متحمل خواهد شد.توده ها خاموش،بی تفاوت،بی رگ وخنثی ؛نخبگان نا اميد و منزوی و پراکنده؛و مسلماّ دراين وضعيت ديگران هستند که برای سرنوشت ما تصميم خواهند گرفت

Sunday, January 01, 2006

داروَگ

خشک آمد کشتگاه من

در جوار کشت همسایه.

گرچه می‌گویند: "می‌گریند روی ساحل نزدیک

سوگواران در میان سوگواران."

قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟

بر بساطی که بساطی نیست

در درون کومه‌ی تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست

و جدار دنده‌های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می‌ترکد

- چون دل یاران که در هجران یاران-

قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟

قایق

قایق

من چهره‌ام گرفته

من قایقم نشسته به خشکی.

با قایقم نشسته به خشکی

فریاد می‌زنم:

"وامانده در عذابم انداخته است

در راه پرمخافت این ساحل خراب

و فاصله است آب

امدادی ای رفیقان با من."

گل کرده است پوزخندشان اما

بر من،

بر قایقم که نه موزون

بر حرفهایم در چه ره و رسم

بر التهابم از حد بیرون.

در التهابم از حد بیرون

فریاد بر می‌آید از من:

"در وقت مرگ که با مرگ

جز بیم نیستی و خطر نیست،

هزالی و جلافت و غوغای هست و نیست

سهو است و جز به پاس ضرر نیست."

با سهوشان

من سهو می‌خرم

از حرفهای کامشکن‌شان

من درد می‌بَرم

خون از دورن دردم سرریز می‌کند!

من آب را چگونه کنم خشک؟

فریاد می‌زنم.

من چهره‌ام گرفته

من قایقم نشسته به خشکی.

مقصود من زحرفم معلوم بر شماست:

یک دست بی صداست

من، دست من کمک زدست شما می‌کند طلب.

فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر

فریاد من رسا

من از برای راه خلاص خود و شما

فریاد می‌زنم.

فریاد می‌زنم!