Sunday, November 11, 2012

Pablo Neruda

“I want
To do with you what spring does with the cherry trees.”

Thursday, October 18, 2012

یادت هست؟ 
گفتی نشانی میهن من همین گندمِ سبز 
همین گهواره‌ی بنفش 
همین بوسه‌ی مایل به طعمِ ترانه است؟ 
ها ری‌را ...! 
من به خانه برمی‌گردم، 
هنوز هم یک دیدار ساده می‌تواند 
سرآغازِ‌ پرسه‌ای غریب در کوچهْ‌باغِ باران باشد.



از : سید علی صالحی

Fereydoun Foroughi Tanhatarin ashegh - YouTube

Fereydoun Foroughi Tanhatarin ashegh - YouTube

Saturday, September 08, 2012

The Strangest Creature On Earth

You're like a scorpion, my brother,
you live in cowardly darkness
like a scorpion.
You're like a sparrow, my brother,
always in a sparrow's flutter.
You're like a clam, my brother,
closed like a clam, content,
And you're frightening, my brother,
like the mouth of an extinct volcano.

Not one,
not five--
unfortunately, you number millions.
You're like a sheep, my brother:
when the cloaked drover raises his stick,
you quickly join the flock
and run, almost proudly, to the slaughterhouse.
I mean you're strangest creature on earth--
even stranger than the fish
that couldn't see the ocean for the water.
And the oppression in this world
is thanks to you.
And if we're hungry, tired, covered with blood,
and still being crushed like grapes for our wine,
the fault is yours--
I can hardly bring myself to say it,
but most of the fault, my dear brother, is yours.



Trans. by Randy Blasing and Mutlu Konuk (1993)

Nazim Hikmet

Saturday, May 19, 2012

صالح وحدت,شهری عقیم

ابری عقیم
 افتاده روی شهر و نمی بارد
گنداب گند وقاحت
بانوی شرم ونجابت را
 بیمار کرده است
کل های سرخ
در عطش انتظار
 می میرند
 مرداب نعش ها
 بهار جاری رودیست
در کویر
 ابری عقیم
 پوشیده شهر را

Sunday, April 15, 2012

درخت نارنج شیراز ، سیمین بهبهانی

درخت نارنج  شیراز!شکفته بر سر بهارت
سپیده ی نقره پرداز، دمیده از شام تارت
درخت نارنج شیراز!خطای چشمم ببخشای
نه گل، که آژیده ی سیم نشسته بر شاخسارت
غبار اندوه بسیار که داری از پار و پیرار
نشان دهد کز خزانها چه رفته با روزگارت.
........
درخت نارنج شیراز! مبین در آیینه ی من
که سربرآورده خورشید ز برگ آیینه وارت
بهار خوشبوی خود را مکش به رویم که دانی
خراشِ خونین به دل زد ملامت نیش خارت.
درخت نارنج شیراز! تمام شد از تو گفتن
دگر به بوی شکفتن ، نمیکشم انتظارت.

Saturday, March 24, 2012

آزادی ,پیمان آزاد

آزادی

چشمم را آزاد می کنم
تا ببیند
گوشم را تا بشنود
ذهنم را تا بفهمد
 و قلبم را تا دوست بدارد

Sunday, January 22, 2012

ایرانیان و مشکل اتحاد; سعید بیانی

از زمانی که گاندی، رهبری مبارزات مردم هند را علیه استعمار انگلستان برعهده گرفت، از او به عنوان مهاتما یا روح بزرگ یاد کردند، روحی که جان تازه به کالبد نحیف و نزار هند بخشید و سرآغازی شد بر پایان دهه‌ها استعمار دولت فخیمه انگلستان بر هند. مبارزات گاندی در آن سوی آب‌ها در سرزمین‌های دوردست رقم نخورد، بلکه در هند در میان مردم فقیر و درد کشیده شکل گرفت و به قدرت مردم تجهیز شد. مهاتما شرایط خوب، امکانات و ادامه تحصیل در بهترین دانشگاه انگلستان را به خود نهاد و راهی سرزمین درد‌ها و رنج‌ها شد تا فصل نویی از مبارزات بی‌خشونت را رقم بزند و الگویی برای نسل‌ها، کشورها و مردمان دنیا شود. بسیج اجتماعی هندوها با به دست گرفتن رهبری "کنگره ملی هند" ازجمله اقداماتی بود که مرکز ثقل مبارزات مردم هند برآن نهاده شده است. این حزب با ۱۵ میلیون نفر عضو و بیش از هفتاد میلیون هوادار، رهبری جنبش استقلال‌خواهی هند را علیه بریتانیایی‌های حاکم بر هند برعهده داشت.
 
گاندی همواره می‌گفت: «من چیز جدیدی ندارم که به دنیا یاد بدهم. حقیقت و ضد خشونت بودن هم‌سن کوه‌ها هستند.» او ازهیچ اقدامی که موجب اتحاد مردم هند شود فروگذاری نکرد. گاندی برای وحدت میان مسلمانان و هندوهای کشورش یک ماه روزه گرفت و در راهپیمایی نمک از ۱۲ مارس تا ششم آوریل ۱۹۳۰ پابه‌پای چند صد هزارنفر هندی، ۴۰۰ کیلومتر از احمدآباد تا ساحل داندی راه پیمود تا از آب دریا نمک بگیرد وبا این عمل سمبلیک "قانون مالیات نمک" قانون استعماری را به سخره بگیرد و از اعتبار بیاندازد. وی می‌گفت: "وظایف شخص نسبت به خود، به خانواده، به وطن و به جهان از یکدیگر جدا ومستقل نیستند. نمی‌توان با زیان رساندن به خود یا خانواده خود به وطن خویشخدمت کرد. به همین قرار نمی‌توان با زیان رساندن به جهان نیز به وطن خودخدمت کرد."
 
از راه مبارزه تحریم کالاهای انگلیسی و ایجاد اعتصاب، غولاستعماررا به لرزه درآورد و در همین زمان بود (مارس ۱۹۲۲) که حکومت حکم به جلب او داد. مهاتما گاندی هیچ مقاومتی نکرد و به انتخاب وکیل تمایلی نشان نداد و هیچ درمقام دفاع برنیامد. تنها به هواداران خود گفت: "بروید و زندان‌ها را پرکنید."
 
دهه‌ها بعد، آزادی‌خواهانی همچون دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ‌سان سوچیو نلسون ماندلا به پیروی از روش‌های مبارزاتی او وارد کارزارهای مبارزه با استبداد، دیکتاتوری و تبعیض نژادی شدند و کشورهای خود را به آزادی و دموکراسی سوق دادند و برگ زرینی را به تاریخ مبارزاتی دوران خود افزودند.
 
چگونه اما مردم ضعیف هند توانستند، بر بدنه غول استعمار لرزه بیفکنند؟ چگونه مارتین لوترکینگ توانست مبارزات جنبش حقوق مدنی سیاهانآمریکا را به سرانجامی خوش برساند؟ چگونه ماندلا که ۲۷ سال از زندگی خود را در زندان گذراند (و بیشتر آن را در یک سلول انفرادی در"جزیره روبن"بود)، به مشهورترین چهره مبارزه علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی تبدیل شد و در واقع آپارتاید را به زانو درآورد؟ چرا آنگ سان‌سوچی با گذراندن ۱۵ سال از عمر خود در حصر خانگی، در حالی که دولت نظامی برمه بین ماندن در حصر و خروج از کشور یک گزینه را پیش پای او گذاشت، حصر خانگی در وطن خود برمه را برگزید؟ آیا مگر زندگی در بین همین مردم و نشستن پای درد خانواده‌های زندانیان سیاسی زمینه‌ساز مبارزه مشروع نیست؟ چرا گروهی از طبقه الیت جامعه ایران تا عرصه را بر خود تنگ می‌بینند خاک کشور را به لقایش می‌بخشند و در مصاحبه‌های مطبوعاتی مدعی می‌شوند که هنوز با دوری از کشور مبارزات خود را پی‌گیری می‌کنند؟ آیا مبارزه جز در داخل خاک کشور عملی، ممکن و تاثیرگذار خواهد بود؟
 
اتحاد برای ایران
 
روزگار امروز ایران، روزگار غریبی است. برخی روشنفکران جامعه ایران در خارج از کشور در فضایی باز و آزاد، خود را در مقام سخنگویان مردم می‌بینند و تمامی مبارزانی که سال‌ها طعم تلخ و زخم زندان و شکنجه چه در دوران شاه و جمهوری اسلامی را چشیده‌اند، آماج حملات ناجوانمردانه خود قرار می‌دهند و هیچ‌گاه از خود نمی‌پرسند چگونه می‌توان به اتحادی برای ایجاد دموکراسی برای ایران دست یافت. گاهی گروهی پرچم شیر و خورشید را که سال‌ها برای بخشی از ایرانیان نماد مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی بوده است، بر نمی‌تابند و با خط‌کشی در دست، خود را از دیگران جدا می‌کنند و گاهی اندیشه‌ها و نگرش شریعتی را − که هنوز گروهی بر سر آرمان‌های آنها حکومت جمهوری اسلامی را دشمن خود می‌دانند − شخم می‌زنند و او را همکار ساواک معرفی می‌کنند. از همه‌چیزمی گویند جز اتحاد برای ایران و خلاصی از شر حکومتی که سال‌ها پای خود را بر گرده همین مردم مظلوم می‌فشارد.
 
نگارنده همواره جنگ و حمله نظامی را بدترین گزینه پیش روی مردم ایران می‌داند. چراکه موجب عقب افتادن استقرار دموکراسی در ایران خواهد شد، اما زمانی خواب جنگ در کشوری تعبیر خواهد شد که مردم آن کشور با حکومتی یاغی و سرکوبگر به روزمرگی عادت کنند و بدتر از همه، هرکس راه معاش را با کندن از بغل دیگری تجربه کند. زمانی جنگ دول خارجی بر ایران تحمیل می‌شود که مردم از عملکرد اپوزیسیون ناامید شوند و هر روز آرزوی ناجی‌ای برای رهایی از شر حکومت را حتی به قیمت اشغال خاک کشور و ویرانی زیرساخت‌ها در ذهن ترسیم کنند. 
 
زمانی خواب جنگ در کشوری تعبیر خواهد شد که مردم آن کشور با حکومتی یاغی و سرکوبگر به روزمرگی عادت کنند و بدتر از همه، هرکس راه معاش را با کندن از بغل دیگری تجربه کند.

 به یاد خاطره‌ای از اندیشمندی افتادم که درباره دوران زندان خود می‌گفت: زمانی در زندان انفرادی به‌خاطر فضای بسته و گاهی خشونت بازجویان به گوشه‌ای پناه می‌بری. بی‌خبری از فضای بیرون زندان و دوری ازخانواده به همراه دلتنگی، دمی آرامت نمی‌گذارد. در چنین شرایطی گروهی از زندانیان با زندانبان خود خوی دوستی را می‌آزمایند و به او عادت می‌کنند و اگر زندانبان به مرخصی برود هر لحظه منتظر برگشت او هستند تا دیدارها تازه شود.
 
نباید اجازه داد مردم به زندانبانان خود (حاکمان جمهوری اسلامی) خو بگیرند و عادت کنند. آگاهی‌رسانی در مورد چگونگی رهایی از زندان، به موازات اقدام‌های عملی برای پیشبرد مبارزات در داخل مرزها، کوچک‌ترین کاری خواهد بود که نخبگان مخالف حکومت می‌توانند انجام دهند.
 
مخالفان گرفتار در عصر تکنولوژیک
 
گویا عصر دیجیتال و واژه‌هایی همانند دهکده جهانی، اینترنت و ماهواره برای ایران خوش یمن نبوده و به ترمزی در سر راه حرکت‌های آزادی‌خوانه مردم ایران بدل شده است . برخی می‌اندیشند مبارزه تنها ظاهر شدن جلوی دوربین تلویزیون است و منتشر کردن مطلبی در فلان سایت. آنها به همین کفایت می‌کنند و محدود می‌شوند، در حالیکه تمامی مردم نیک می‌دانند در طول این ۳۳ سال حکومت اسلامی چه بر سر آنها آمده است. مردم همان گونه که نظاره‌گر عملکرد جمهوری اسلامی هستند، عملکرد مخالفان حکومت را نیز رصد می‌کنند و هر روز از خود می‌پرسند چگونه مردم منطقه از تونس، مصر و یمن تا سوریه می‌توانند و توانستند و اما ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم؟ باید فعل توانستن را بار دیگر برای ایرانیان صرف کرد. باید مردم را با قدرت جادویی خود آشتی داد. باید راهکار عملی، عقلانی و جمعی در اختیار مردم گذاشت و آنگاه انتخاب را به خود مردم وانهاد: ادامه استبداد و ویرانی یا آزادی و آبادانی؟
 
به راستی کنشگران سیاسی و روشنفکران حوزه عمومی چه کار عملی‌ای برای اتحاد مخالفان حکومت اسلامی انجام داده‌اند؟
آیا تا به حال به فکر ایجاد شورا یا کنگره‌ای ملی برای اجماع نیروهای اپوزیسیون سرنگونی طلب و استقرار دموکراسی در کشور بوده‌اند؟
آیا تا به حال کمپین و کارزاری جهانی برای شکستن حصر رهبران جنبش سبز، آقایان موسوی و کروبی برپا کرده‌اند؟ (بجز تعدادی از وکلاء، حقوقدانان و فعالان حقوق بشر خوشنام همانند عبدالکریم لاهیجی که البته مورد حمایت قرار نگرفتند.)
آیا نهادی برای کمک (مادی و معنوی) به خانواده‌های زندانیان سیاسی که به راستی اسطوره‌های مقاومت و شجاعت در زندان‌های هستند تشکیل شده است؟
هیچ‌گاه از خود پرسیده‌ایم خانواده حشمت‌الله طبرزدی، مجید توکلی، دکتر زیدآبادی، مجید دری، ضیاء نبوی و ... ده‌ها و صدها نفر زندانی سیاسی و عقیدتی بانام و بی‌نام در چه وضعی و با چه مشکلاتی دسته و پنجه نرم می‌کنند؟
چرا وکلای دادگستری از زیر پذیرش وکالت زندانیان سیاسی و عقیدتی شانه خالی می‌کنند و راه خارج از کشور را برمی‌گزینند؟
 
آیا با در خانه نشستن و قلم‌فرسایی برای کوبیدن مخالفان حکومت می‌توان نور امید به مبارزه را در دل مردم خسته ایران از جور و جفای حکومت روشن نگهداشت؟ خیر نمی‌شود. حکومت در راه بستن و حصر مردم ایران در زندانی بزرگ به نام ایران است. حتماً خبرهای مبنی بر اینترنت ملی و محدودیت‌های بیشتر را شنیده‌اید. باید راهی عملی برای شکستن سد سانسور اندیشید تا امید همچنان در دل جوانان مبارز در داخل روشن نگهداشته شود. باید دشمن مشترک، نظام ولایی جهل و جور و فساد و شخص علی خامنه‌ای به عنوان مصوب تمامی بدبختی مردم ایران را هدف قرار داد. باید به فکر اجماع و اتحاد بود. زمانی جنگ‌طلبان و نئوکان‌های ایرانی به آرزوی خود مبنی بر حمله نظامی آمریکا و ناتو به ایران و زد و بند از بالا برای رسیدن و تکیه زدن به صندلی قدرت خواهند رسید که روشنفکران و مبارزان واقعی کشور به حاشیه رانده شده باشند و درگیر اختلافات پیش پا افتاده و به اتحادی عملی برای بسیج مردم در داخل کشور نیندیشند.
 
انتخابات مجلس و سبزها
 
انتخابات مجلس در اسفندماه سال جاری برگزار خواهد شد. از هم اکنون ولی فقیه فرمان و نوید برگزاری انتخاباتی شکوهمندی با شرکت حداکثری را به طرفداران خود داده است. تحصن، تظاهرات، اجتماعات و روشنگری خارج از فضای اینترنت تمهیداتی‌ است که سبزها از اکنون در فکر عملی کردن آنها هستند.
 
در مدت مبارزات انتخاباتی حکومت مجبور به باز کردن فضا خواهد شد اگر چنین نکند انتخاباتی بی‌رمق خواهد داشت (هرچند بخشی ازحکومت به این هم راضی است). فضایی برای ارتباط بین شبکه‌های اجتماعی از هر گرایش و طبقه‌ای، چه دانشجو، چه کارگر، معلم و دانش‌آموز می‌تواند راه را برای دیکتاتورها برای برگزاری انتخاباتی فرمایشی، سخت‌تر و مشکل‌تر کند.
 
تا زمانی که مقاومتی مشروع، بی‌خشونت، مداوم و مردمی در مقابل دیکتاتورها شکل نگیرد، آنها با آزادی عمل بیشتر اهداف ضد بشری و ویرانی کشور را محقق خواهند ساخت. تشکیل نشست‌هایی با درهای باز به روی رسانه‌ها و حضور تمامی طیف‌ها از هر گروه و دسته‌ای با اهدافی مشترک (که همانا استقرار دموکراسی در ایران و ارائه راه حل است)، ازجمله اقدامات عملی خارج‌نشینان خواهد بود که موجب ایجاد امید در دل جوانان و دلگرمی در داخل کشور خواهد شد.
 
تا زمانی که مقاومتی مشروع، بی‌خشونت، مداوم و مردمی در مقابل دیکتاتورها شکل نگیرد، آنها با آزادی عمل بیشتر اهداف ضد بشری و ویرانی کشور را محقق خواهند ساخت.
 با نگاهی به شرایط جوانان در ایران، می‌بینیم آنها علی‌رغم مشکلات بسیار همانند بی‌کاری، بی‌پولی، نداشتن امید به آینده روشن در کشور و... آماده دادن هرگونه هزینه‌ای هستند. هم‌اکنون فراخوان‌هایی در شبکه‌های اجتماعی مجازی (صفحه فیس بوک ۲۵ بهمن) مبنی بر راه‌اندازی حرکت‌های اعتراضی از سوی سبزها منتشر شده است. نزدیکی به سالروز تظاهرات تاریخی ۲۵ بهمن سال ۱۳۸۹و حصر رهبران جنبش سبز در کنار انتخابات فرمایشی مجلس، فعالان را به فکر برگزاری تظاهراتی اعتراضی در این روز و تداوم آن تا روز انتخابات مجلس انداخته است. البته این فرآخوان‌ها اگرچه ازطرف منابع نزدیک به شورای هماهنگی راه سبز امید به صورت ضمنی تایید شده است، اما هنوز شورای هماهنگی اطلاعیه‌ای در مورد این روز منتشر نساخته است. گویا در حال سبک و سنگین کردن این اکسیون‌ها هستند.
 
نوشداروی بعد از مرگ سهراب
 
انتشار خبر آغاز فعالیت غنی‌سازی اورانیوم تا غلظت ۲۰ درصدی توسط مقامات جمهوری اسلامی در سایت "فردو" قم، واکنش تند کشورهای غربی را در پیش داشته است. ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه بریتانیا، این اقدام جمهوری اسلامی را تحریک‌آمیز خواند و در همین حال، آمریکا و آلمان از این اقدام ایرانانتقاد کرده‌اند و گفته‌اند چنین رویکردی نقض تعهدات بین‌المللی تهران است. جیل تودور، سخنگوی آژانس در بیانیه‌ای روز دوشنبه تولید غنی‌سازی اورانیوم تا ۲۰ درصددر تاسیسات غنی سازی فردو را تایید کرد. از سوی دیگر، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، بخصوص عربستان سعودی نگران جاه‌طلبی هسته‌ای جمهوری اسلامی است که البته عملکرد و گفتار غیر مسئولانه افرادی همانند محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدی‌نژاد مبنی بر بستن تنگه هرمز بر نگرانی‌های کشورهای منطقه افزوده است. خرید مداوم تجهیزات و مهمات برای جنگی تمام عیار توسط کشورهای عربی منطقه و حضور دائم و گسترده ناوهای جنگی ومجهز آمریکا، بریتانیا، فرانسه در آب‌های خلیج فارس احتمال خطر حمله نظامی به ایران را قوی‌تر کرده است.
 
 نگارنده به‌عنوان کسی که سال‌ها در داخل ایران زندگی کرده است، تا این حد شرایط فکری و ذهنی مردم در داخل ایران را آماده برای حمله نظامی ندیده‌ام. گرانی، تورم، فقر، بی‌کاری، فشارهای اقتصادی و اجتماعی بر جوانان و خانواده‌ها به همراه ناکارآمدی دولت کارد را به استخوان مردم رسانده است، اما وجود فضای نا امید و عدم سازماندهی اقشار مردم مانع از هرگونه خیزش اعتراضی در داخل ایران شده است. ایران در این بزنگاه تاریخی، بیش از هر زمان دیگر به اتحاد و سازماندهی منابع برای تغییر نظام ولایی نیاز دارد؛ پیش از آنکه نوشدارویی باشد بعد از مرگ سهراب.
 

Friday, January 13, 2012

شکوفه های باد ,نصرت رحمانی

 آه اینگونه گر بوزد باد تا پگاه
اینگونه گر ببارد باران
 فردا از شکوفه های سپید به
 در روی شاخه ها خبری هست ؟
 آری ... هست
 نه ... نیست
مرا چه باک ز بارانی
 که گیسوان تو چتری گشوده اند

 

Wednesday, November 23, 2011

‎"Liberté" de Paul Eluard

Liberté

Sur mes cahiers d’écolier
Sur mon pupitre et les arbres
Sur le sable sur la neige
J’écris ton nom

Sur toutes les pages lues
Sur toutes les pages blanches
Pierre sang papier ou cendre
J’écris ton nom

Sur les images dorées
Sur les armes des guerriers
Sur la couronne des rois
J’écris ton nom

Sur la jungle et le désert
Sur les nids sur les genêts
Sur l’écho de mon enfance
J’écris ton nom

Sur les merveilles des nuits
Sur le pain blanc des journées
Sur les saisons fiancées
J’écris ton nom

Sur tous mes chiffons d’azur
Sur l’étang soleil moisi
Sur le lac lune vivante
J’écris ton nom

Sur les champs sur l’horizon
Sur les ailes des oiseaux
Et sur le moulin des ombres
J’écris ton nom

Sur chaque bouffée d’aurore
Sur la mer sur les bateaux
Sur la montagne démente
J’écris ton nom

Sur la mousse des nuages
Sur les sueurs de l’orage
Sur la pluie épaisse et fade
J’écris ton nom

Sur les formes scintillantes
Sur les cloches des couleurs
Sur la vérité physique
J’écris ton nom

Sur les sentiers éveillés
Sur les routes déployées
Sur les places qui débordent
J’écris ton nom

Sur la lampe qui s’allume
Sur la lampe qui s’éteint
Sur mes maisons réunies
J’écris ton nom

Sur le fruit coupé en deux
Du miroir et de ma chambre
Sur mon lit coquille vide
J’écris ton nom

Sur mon chien gourmand et tendre
Sur ses oreilles dressées
Sur sa patte maladroite
J’écris ton nom

Sur le tremplin de ma porte
Sur les objets familiers
Sur le flot du feu béni
J’écris ton nom

Sur toute chair accordée
Sur le front de mes amis
Sur chaque main qui se tend
J’écris ton nom

Sur la vitre des surprises
Sur les lèvres attentives
Bien au-dessus du silence
J’écris ton nom

Sur mes refuges détruits
Sur mes phares écroulés
Sur les murs de mon ennui
J’écris ton nom

Sur l’absence sans désir
Sur la solitude nue
Sur les marches de la mort
J’écris ton nom

Sur la santé revenue
Sur le risque disparu
Sur l’espoir sans souvenir
J’écris ton nom

Et par le pouvoir d’un mot
Je recommence ma vie
Je suis né pour te connaître
Pour te nommer

Liberté.
 On my school notebooks
On my school desk and the trees
On the sand on the snow
I write your name

On all the pages read
On all the blank pages
Stone blood paper or ash
I write your name

On the golden images
On the warriors’ arms
On the kings’ crown
I write your name

On the jungle and the desert
On the nests on the brooms
On the echo of my childhood
I write your name

On the wonders of the nights
On the white bread of the days
On the engaged seasons
I write your name

On all my rags of azure
On the pond mildewed sun
On the lake moon alive
I write your name

On the fields on the horizon
On the birds’ wings
And on shadows’ mill
I write your name

On every puff of dawn
On the sea on the boats
On the insane mountain
I write your name

On the foam of the clouds
On the sweat of the storm
On the thick and dull rain
I write your name

On the scintillating figures
On the colors’ bells
On the physical truth
I write your name

On the awake paths
On the unfurled roads
On the overflowing squares
I write your name

On the lamp that comes alight
On the lamp that dies out
On my combined houses
I write your name

On the fruit cut in halves
Of the mirror and of my room
On my empty shell bed
I write your name

On my gourmand and tender dog
On his pricked up ears
On his clumsy paw
I write your name

On the springboard of my door
On the familiar objects
On the flood of the blessed fire
I write your name

On any granted flesh
On my friends’ forehead
On every hand held out
I write your name

On the window of the surprises
On the attentive lips
Well above the silence
I write your name

On my destroyed shelters
On my crumbled beacons
On the walls of my boredom
I write your name

On the absence without desire
On the bare solitude
On the steps of death
I write your name

On the health returned
On the risk disappeared
On hope without remembrance
I write your name

And by the power of a word
I start my life again
I was born to know you
To name you

Freedom.

Wednesday, October 05, 2011

Introduction: Quantum World - physics-math - 04 September 2006 - New Scientist

Introduction: Quantum World - physics-math - 04 September 2006 - New Scientist

If successful scientific theories can be thought of as cures for stubborn problems, quantum physics was the wonder drug of the 20th century. It successfully explained phenomena such as radioactivity and antimatter, and no other theory can match its description of how light and particles behave on small scales.
من بسیار گریسته ام
 هنگامی که آسمان ابری است
 مرا نیت آن است
 که از خانه بدون چتر بیرون باشم
من بسیار زیسته ام
اما کنون مراد من است
 که از این پنجره برای باری
جهان را آغشته به شکوفه های گیلاس بی هراس
بی محابا ببینم .

Wednesday, August 17, 2011

باد ما را خواهد برد,فروغ فرخزاد

در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی ؟
در شب اکنون چیزی می گذرد
ماه سرخست و مشوش
 و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
 ابرها همچون انبوه عزاداران
لحظه باریدن را گویی منتظرند
لحظه ای
و پس از آن هیچ .
پشت این پنجره شب دارد می لرزد
و زمین دارد
باز میماند از چرخش
پشت این پنجره یک نا معلوم
نگران من و توست
ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لبهای عاشق من بسپار
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد

Sunday, July 24, 2011

‪Maria Mena Mitt lille land 2 min.‬‏ - YouTube

‪Maria Mena Mitt lille land 2 min.‬‏ - YouTube

Norwegian lyrics….

Mitt lille land
Et lite sted, en håndfull fred
slengt ut blant vidder og fjord

Mitt lille land
Der høye fjell står plantet
mellom hus og mennesker og ord
Og der stillhet og drømmer gror
Som et ekko i karrig jord

Mitt lille land
Der havet stryker mildt og mykt
som kjærtegn fra kyst til kyst

Mitt lille land
Der stjerner glir forbi
og blir et landskap når det blir lyst
mens natten står blek og tyst

Mitt lille land
Et lite sted en håndfull fred
slengt ut blant vidder og fjord

Mitt lille land
Der høye fjell står plantet
mellom hus og mennesker og ord
Og der stillhet og drømmer gror
Som et ekko i karrig jord

English translation…

My little country
A little place, a handful of peace
thrown out among mountain plateau and fjords

My little country
Where high mountains are planted
among houses, people and words
Where silence and dreams grow
Like an echo in barren earth

My little country
Where the sea pats mild and soft
like it’s caressing from coast to coast

My little country
Where stars glide by
and becomes landscapes when it gets lighter
while the night stands there – bleak and silent

My little country
A little place, a handful of peace
thrown out among mountain plateau and fjords

My little country
Where high mountains are planted
among houses, people and words
Where silence and dreams grow
Like an echo in barren earth

Tuesday, June 14, 2011

باد بی قراری ,قیصر امین پور

باد بی قراری

این بوی غربت است
که می آید
بوی برادران غریبم
شاید
بوی غریب پیرهنی پاره
در باد
نه !
این بوی زخم گرگ نباید باشد
من بوی بی پناهی را
از دور می شناسم :
بوی پلنگ زخمی را
در متن مه گرفته ی جنگل
بوی طنین شیهه ی اسبان را
در صخره های ساکت کوهستان
بوی کتان سوخته را
در مشام ماه
بوی پر کبود کبوتر را
در چاه
این باد بی قراری
وقتی که می وزد
دلهای سر نهاده ی ما
بوی بهانه های قدیمی
می گیرد
و زخمهای کهنه ی ما باز
در انتظار حادثه ای تازه
خمیازه می کشند
انگار
بوی رفتن
می آید

Thursday, May 26, 2011

 حالا ، از انعکاس سرخ گیلاس ها خبری نیست
 شاخه ها توان وزن مرا ندارند
 و گنجشک های شوخ شاخه نشین
 به زبانی غریب سخن می گویند
 غریب

Sunday, May 08, 2011

زیر ستاره ها ,منوچهر آتشی

 در آسمان ستاره خواب آلودی
از کهکشان سوخته ای پرسه می زند
 در باغ کهکشانی از اعماق
 گویا
توفان نهال ها را از ریشه می کند
از کهکشان سوخته گویا
 خون می چکد به باغ سفید ستاره ها
 گویا سوار یاغی نکامی
روی زمین
با ترکه باغ خرم نرگس را آشفته می کند
روی زمین بر دشت های خالی
 زیر ستاره های غبار آلود
مرد غریب غمگینی
 در کوره راه های فراموشی می گردد
گویا صلای مبهمی او را ز آنسوی سدرهای وحشی
می خواند
باغ سفید نرگس رویایش را
 شاید سوار وحشی کابوسی
با ترکه ریخته
در آسمان در کهکشان سوخته ای گویا
بر طبل واژگون عزا می کوبند
 و شیون مداومی از خاک
در نیمروز تعزیه
 به آسمان سوخته تبخیر می شود

Friday, April 01, 2011

رازق فانی

خیل خفا ش
هما ن لحظه که بر شهر هجوم آ ورد ند
جغد ها را سر منبر بر د ند
حکم ا عدا م قنا ری ها را
همه فتو ا دا د ند
و به شب
نامه نو شتند
 
که جا وید بما ن
ـ ما هوا دا ر تو ییم ـ
و ا ز آ ن لحظه به بعد
هر کجا جر قة نوری به نظر می آ مد
شب پرستان به لگد کو بید ند