Thursday, October 21, 2010
قیام نهایی
اکنون سی سال از حاکمیت رژیم جهل و جنون ملاها میگذرد و ما شاهد انبوهی از جنایات و ویرانگریهای این قوم خون آشام بوده ایم.دیگر بس است این مرثیهٔ سرایی ها! چه کار اکنون باید کرد؟ مسئله این است!چرا با این همه جانبازیها و فداکاریها هنوز شاهد سلطه مشتی مجنون آدمکش هستیم؟ چرا قیام خونین و پر شور سراسری سال گذشته اینچنین عقیم و راکد شد؟ هر کدام از ما جوابهایی آماده داریم.کنون صحبت از خیزشی دوباره میکنم؛ صحبت از وارد کردن ضربه نهایی بر پیکر فرسوده و آلوده آخوندیسم.راه نجات را در قیامی همگانی میدانم ولی چگونه میتوان شوری دگرگونه بپا کرد بسته به همّت و غیرت من و تو دارد هموطن.رژیم در بدترین شرایط زیستی خود قرار دارد و شکافهای عمیق درونی،،فساد همه جانبه، فشارهای خارجی،مشکلات عظیم اقتصادی ، نارضایتی و خشم عمومی همم زمینه مناسب برای نابود کردن این نظام اهریمنی را فراهم آورده است.میبایست همه متمرکز بر به خروش آوردن و به خیابان کشیدن تودهها باشیم.میتوانیم با این همه ابزارهای نوین اطلاعاتی اگر سر از لاک خود در آوریم و هر کدام سهمی شایسته در این نبرد تاریخی بر عهده بگیریم.لزومی نیست میلیونها نفر به خیابانها بیایند.در هر انقلابی همیشه چند هزاری پیش آهنگ و پیش مرگ حکومتی را به مرز از هم پاشیدگی میرسانند و آن زمان است که تودههای خشمگین چون سیل به حرکت در آمده و بساط این دغل کاران را ویران میکنند.
Wednesday, October 20, 2010
Friday, October 01, 2010
فریدون مشیری ,فریاد
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
ای
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته چند
چه کسی می اید با من فریاد کند ؟
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
ای
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته چند
چه کسی می اید با من فریاد کند ؟
Subscribe to:
Posts (Atom)